کد مطلب:28471 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

فرستادن حسن بن علی به سوی کوفه












2153.تاریخ الطبری- به نقل از ابو لیلی-: علی علیه السلام، حسن بن علی علیه السلام و عمّار بن یاسر را فرستاد تا مردم را بسیج كنند و قُرظة بن كعب انصاری را به عنوان امیر كوفه فرستاد و نامه ای با وی برای ابو موسی فرستاد [ بدین مضمون ]:

«پس از حمد و سپاس خداوند؛ به تحقیق كه معتقد بودم دوری جستن تو از امر [ حكومت ]- كه خداوندعز وجل برایت بهره ای در آن قرار نداده-، تو را از مخالفت با فرمان من باز دارد. من حسن بن علی و عمّار بن یاسر را برای بسیج مردم فرستادم و قُرظَة بن كعب را به عنوان فرماندار شهر گماشتم. تو با سرزنش و نكوهیدگی كنار برو و اگر چنین نكنی، به قُرظَة بن كعب دستور داده ام تو را طرد سازد و اگر تو او را طرد كردی و او بر تو پیروز گشت، تو را قطعه قطعه كند».

وقتی نامه به ابو موسی رسید، كنار رفت. حسن و عمّار، داخل مسجد شدند و گفتند: ای مردم!امیر مؤمنان می فرماید: «من در این حركت یا ستمگرم یا ستمدیده.هر كه به حقّ خدا پایبند است، بیاید.اگر ستمدیده ام، یاری ام كند و اگر ستمگرم، حق را از من باز ستاند.به خدا سوگند كه طلحه و زبیر، نخستین كسانی بودند كه با من بیعت كردند و نخستین كسانی بودند كه حیله كردند. آیا من ثروتی را به خود اختصاص داده ام یا حكمی را دگرگون ساخته ام؟ پس بسیج شوید و امر به معروف و از منكر نهی كنید».[1].

2154.شرح نهج البلاغة- به نقل از ابو مِخْنَف، از موسی بن عبد الرحمان بن ابی لیلی، از پدرش-: به همراه حسن علیه السلام و عمّار بن یاسر، از ذو قار آمدیم تا به قادسیه رسیدیم. حسن علیه السلام و عمّار، اُتراق كردند و ما هم به همراه آنان اتراق كردیم. عمّار، حمایل شمشیرش را محكم به خود بست و آن گاه، شروع به پرسش از مردم درباره كوفیان و وضعیتشان كرد و شنیدم كه می گفت: در دلم خواسته ای مهم تر از این نیست كه عثمان را از قبر، بیرون آوریم و او را با آتش بسوزانیم.

[ راوی گوید: ] چون حسن علیه السلام و عمّارْ وارد كوفه شدند، مردم، نزد آنان گِرد آمدند. پس حسن علیه السلام به پاخاست و مردم را به بسیج شدن فراخواند و خدا را سپاس گفت و بر پیامبرش درود فرستاد. سپس فرمود:

«ای مردم! ما نزد شما آمده ایم تا شما را به خداوند و كتابش و سنّت پیامبرش، و به سوی دین شناس ترینِ مسلمانان و عادل ترین كسی كه عادلش می شمرید و برترین كسی كه با فضیلتش می دانید و باوفاترین كسی كه با او بیعت می كنید، فرا خوانیم؛ كسی كه قرآن، او را سرزنش نكرده و در سنّت، ناشناس نیست و هیچ سابقه نیكی را از كف نداده است.

به سوی كسی فرا می خوانیم كه خداوند، او را از دو راه به پیامبر خود نزدیك ساخت: نزدیكی در دین و نزدیكی در خویشاوندی؛ به سوی كسی كه از همه مردم در امتیازها پیشی گرفت؛ به سوی كسی كه خداوند با او پیامبرش را پشتیبانی كرد، در حالی كه مردمْ او را خوار می كردند؛ به او (پیامبرصلی الله علیه وآله) نزدیك شد، در حالی كه مردم از او دوری می جُستند، و با او نماز گزارْد، در حالی كه مردمْ مشرك بودند؛ همراه او پیكار كرد، در حالی كه مردمْ فرار می كردند و با او به میدان آمد، در حالی كه مردم از ترس، پیش نمی رفتند؛ كسی كه پیامبرصلی الله علیه وآله را تصدیق كرد، در حالی كه مردمْ او را تكذیب می كردند؛ به سوی كسی كه روایتش قابل رد و انكار نیست و در پیشی گرفتن در اسلام، همتایی ندارد.

[ اینك] او از شما كمك می خواهد و شما را به سوی حق، دعوت می كند و شما را فرمان می دهد كه به سویش حركت كنید و یاری اش دهید و او را بر قومی كه بیعتش را شكستند، یاران شایسته او را كشتند و فرماندارانش را مُثله كردند و بیت المال او را غارت نمودند، یاری دهید. پس به سوی او حركت كنید. خدایتان رحمت كند!پس امر به معروف و نهی از منكر كنید و در آن جا كه صالحانْ حاضر می شوند، حاضر شوید».

[ ابو مِخْنَف گوید: ] جابر بن یزید برایم روایت كرد و گفت: تمیم بن حذیم ناجی برایم روایت كرد و گفت: حسن بن علی علیه السلام و عمّار بن یاسر، نزد ما آمدند تا از مردم بخواهند كه به سوی علی علیه السلام بسیج شوند و نامه او با آنان بود. وقتی از خواندن نامه او فارغ شدند، حسن علیه السلام از جای برخاست. او جوانی نورس بود و به خدا سوگند، به جهت كمی سن و دشواری موقعیتش بر او نگران بودم.

مردم بدو خیره شده بودند و می گفتند: بارخدایا!سخن پسر دختر پیامبر ما را استوار گردان. حسن علیه السلام دستش را برعصایی كه بر آن تكیه می كرد، گذاشت (به خاطر بیماری ای كه داشت، ناتوان شده بود) و فرمود:

«سپاسْ از آنِ خداوندِ عزّتمند و جبّار است. او یگانه قهّار و بزرگِ متعال است."سَوَآءٌ مِّنكُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَن جَهَرَ بِهِ ی وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفِ م بِالَّیْلِ وَ سَارِبُ م بِالنَّهَارِ؛[2] برای او یكسان است: كسی از شما كه سخن خود را نهان كند و كسی كه آن را فاش سازد و كسی كه خویشتن را به شبْ پنهان دارد و در روز، آشكارا حركت كند". سپاس می گویم او را بر زیبایی آزمایش و بلا و پشت هم درآمدن نعمت ها و برآنچه ما دوست می داریم و یا ناخوش می انگاریم، از سختی و آسانی، و گواهی می دهم كه خدایی جز او نیست؛ یگانه است و شریكی برای او نیست.

و [ شهادت می دهم بر ] این كه محمّد، بنده و فرستاده اوست. بر ما با پیامبری او منّت نهاد و او را به رسالت خویش، ویژه ساخت و وحی اش را بر او فرو فرستاد و او را از میان تمامی آفریدگانش برگزید و به هنگامه بت پرستی و فرمانبرداری از شیطان و انكار خداوندِ بخشاینده، او را به سوی اِنس و جِن فرستاد. پس درود خدا بر او و خاندانش باد، و خداوند، او را از بهترین پاداشی كه به مسلمانان عطا می فرماید، پاداش دهد!

پس از حمد و سپاس خداوند؛ من سخنی جز آنچه خودتان می دانید، نمی گویم. امیرمؤمنان علی بن ابی طالب- كه خداوند، كارش را سامان بخشد و پیروزی اش را قوی دارد!- مرا به سوی شما فرستاد. او شما را به درستی و عمل به قرآن و جهاد در راه خدا فرا می خوانَد. اگر چه دنیای این كار، چیزی است كه خوش نمی دارید، ولی آخرت آن به گونه ای است كه می پسندید- اگر خدا خواهد-.

شما نیك می دانید كه علی با پیامبر خدا، به تنهایی نماز گزارد و آن روز كه او را تصدیق كرد، در سال دهم عمرش بود. پس از آن با پیامبر خدا در تمامی جنگ ها حضور داشت و از تلاش او در راه رضایت خداوند و پیروی پیامبر خدا و آثار نیك او در اسلام، آنچه بوده، خبرش به شما رسیده است. همیشه پیامبر خدا از او خشنود بود تا [ به هنگام مرگ ] با دستان خود، چشمان پیامبرصلی الله علیه وآله را فروبست و او را به تنهایی غسل داد و فرشتگان، كمك كارش بودند و فضل، پسر عمویش، آب می آورد.

او بود كه پیامبر خدا را در قبر نهاد. پیامبر خدا به وی گزاردنِ بدهكاری ها و به جایْ آوردنِ وعده ها و سایر كارهایش را سفارش نمود. تمامی اینها، منّت خداوند بر علی است.

به خدا سوگند، از آن پس، علی [ كسی را] به [ اطاعت از ] خود، دعوت نكرد تا این كه مردم، چونان شتران تشنه به هنگام رسیدن به آبگاه، بر او هجوم آوردند و از روی میل، با او بیعت كردند. پس از آن، گروهی از روی حسادت و ستمگری بر او بیعت شكستند، بدون آن كه او كاری كرده باشد یا خلافی از او سر زده باشد.

بر شما باد- بندگان خدا!- پروای الهی و پیروی از او و تلاش و شكیبایی و یاری جستن از او، و حركت به سوی آنچه امیر مؤمنان، شما را بدان فرامی خوانَد. خداوند، ما و شما را بدانچه دوستان و مُطیعان خویش را بِدان مصون داشته، مصون دارد و بر ما و شما پروای خود را الهام كند، و ما و شما را بر پیكار با دشمنانش یاری رسانَد. از خداوند بزرگ برای خود و شما طلب آمرزش می كنم».

سپس به منطقه رُحْبَه[3] رفت و خانه ای برای پدرش امیر مؤمنان آماده ساخت.

جابر می گوید: به تمیم [ كه این سخنان حسن بن علی علیهما السلام را برایم روایت كرد ]گفتم: چگونه این جوان توانست سخنانی را كه نقل كردی، بر زبان آورد؟ تمیم گفت: آنچه از سخنانش كه از یاد من رفته است، بیشتر بود. من تنها برخی از آنچه را شنیدم، از حفظ دارم.

[ ابو مخنف گوید: ] وقتی حسن بن علی علیهما السلام از سخنرانی اش فارغ گردید، عمّار، به پا خاست و خدا را سپاس و ثنا گفت و بر پیامبرش درود فرستاد. سپس گفت: ای مردم! برادرِ پیامبرتان و پسر عموی او از شما برای یاری دین خدا درخواست حركت كرده است و خداوند، شما را با حقّانیت دینتان و احترام مادرتان (عایشه) آزموده است. حقوق دین، واجب تر و احترامش بیشتر است.

ای مردم! دنباله روِ پیشوایی باشید كه [ نیازی] به تأدیب ندارد و دین شناسی كه او را [ نیازی] به تعلیم نیست و توانمندی است كه سستی و شكست ندارد و دارای سابقه ای در اسلام است كه كسی جز او آن را ندارد؛ و به راستی اگر شما نزد او حاضر شوید، حقیقتِ كارتان را بر شما روشن می سازد- اگر خدا خواهد-.[4].









    1. تاریخ الطبری: 499/4.نیز، ر.ك: الكامل فی التاریخ: 328/2، شرح نهج البلاغة: 10/14-12
    2. رعد، آیه 10.
    3. روستایی در جنوبِ شرق كوفه، در یك منزلیِ آن، نزدیك قادسیه.
    4. شرح نهج البلاغة: 11/14.نیز، ر.ك: الإمامة والسیاسة: 86/1 و 87، بحار الأنوار: 88/32.